بستری شدنت
پسر باهوش مامان و بابا ، دکترم منو مرخص کرد وگفت باید بری خونه واستراحت کنی و هر روز برای بچه ات شیر بدوشی بیاری منم اطاعت امر کردم و رفتم خونه شب اول با کلی گریه و زاری از اینکه پیشمون نبودی و ... گذشت و فرداش منو بابایی صبح زود شیر بردیم بیمارستان و به پرستارت گفتم نمیتونم دوری پسرم و تحمل کنم اگه میشه بمونم بیمارستان که گفتند برو از فردا صبح بیا بمون اما به صلاحت که نمونی بری و استراحت کنی منم گوش ندادم تصمیم گرفتم که از فردا صبح بمونم پیشت ، صبح زود آماده شدم و اومدم بیمارستان پیشت بمونم ، رفتم که ببینمت دیدم نیستی با اضطراب و دلشوره و گریه از پرستار پرسیدم بچه من نیست کجاست که گفت عزیزم نگران نباش شاید انتقال دادن به بخش دیگه منم ترسون ...
نویسنده :
ملیحه
0:14